طراحی شهری با نگاه و خیال نسل جوانی که اندیشههای تازهای برای همزیستی با طبیعت دارند، اگر در تدابیر مدیریتی ما جای گیرند، شاید اندیشههایمان نفسی تازه کنند.
معماری بایوفیلیک (Biophilic architectur) در ساخت المانها، معابر و فضاهای شهری، اندیشهای است که سالها در کشورهای صاحبتفکر، با طراحی و خیال جوانان هنرمند و دانشجویان هنر و معماری و شهرسازی جاری بوده است. طبیعتگرایی و امکان همراهکردنِ طبیعتِ داشتههایمان، کمهزینهترین اقدامی است که میتواند هم به زیستنمان آرامش دهد و هم نشاط بیافزاید.
در تفکر اندیشمندان و طراحان شهری امروز، خلق آثار با استفاده از مواد طبیعی نهتنها به واقعیتی انکارناپذیر تبدیل شده، بلکه حتی قانونگذاران شهری نیز در این راستا آستینها را بالا زدهاند.
معماری بایوفیلیک، رفتاری تخصصی و حرفهای از معماران و طراحان معاصر است که فضای زیستن را در پیوند انسان و طبیعت شکل میبخشد. این نظریه نخستینبار توسط اریش فروم Erisc Fromme) ( ، جامعهشناس و فیلسوف آلمانیتبار، مطرح شد و سپس ادوارد ازبورن ویلسون Edward Osborn Wilson) (، زیستشناس نامدار آمریکایی و بنیانگذار علم زیستجامعهشناسی، با جزئیاتی روشنتر و دقیقتر آن را بسط داد و در ذهن معماران و طراحان جاری ساخت.
استفاده از سنگهای طبیعی و بدون فرآوری، قرنهاست که در شهرسازی اروپایی به کار گرفته میشود. کشورهایی که این الگوهای موفق را با تخصص و دانش به کار بستند، به موفقیتهای اقتصادی و هنری دست یافتند.
امروز معماری و طراحی طبیعتگرا دیگر یک ژانر معماری نیست، بلکه یک ضرورت است. استفاده از سنگ طبیعی در این رویکرد، نهتنها بهدلیل مقاومت آن، بلکه بهخاطر حس طبیعتمحوری است که به فضا میبخشد، از نقوش طبیعی و رنگآمیزیهای متنوع آن گرفته تا ایجاد ارتباطی عمیق با مخاطبانش، یعنی ساکنان شهر. پژوهشهای متخصصان پزشکی و روانپزشکی نشان میدهد که حضور سنگ بهعنوان یک ماده طبیعی در فضاهای شهری، استرس را کاهش میدهد و تمرکز را افزایش میدهد. به همین دلیل، واژه ی “مصالح ساختمانی” برای این ماده ی تأثیرگذار بسیار محدود و ناکافی است.
ایران با دارا بودن ذخایر و معادن غنی، یکی از بزرگترین و متنوعترین ذخایر سنگ طبیعی در جهان را در اختیار دارد، اما در عین حال، یکی از بالاترین نرخهای “دورریزِ” این ماده ی ارزشمند را نیز به خود اختصاص داده است. هرچند در سالهای اخیر با برگزاری سمینارها، نشستها و نمایشگاهها تلاش شده تا توجه مسئولان شهری به این موضوع جلب شود، اما تاکنون هیچ اقدام اجرایی چشمگیری صورت نگرفته است. به باور من، بدون بهرهگیری از الگوهای علمی و تخصصی و بدون مشارکت نیروی جوان، پرانرژی و اندیشمند، این تلاشها به نتیجه نخواهد رسید. این نه یک نقد، که واقعیتی انکارناپذیر است.
آنچه امروز در جریان است، صرفاً تعامل با مسئولان شهری است ، که البته خود ارزشمند است، اما ایدهپردازی و طراحی را میتوان با الگوبرداری هوشمندانه از تجربههای موفق جهانی پیش برد و به مرحله اجرا رساند. اگر نتیجه این نشستها به اقدامات عملیِ سریع بینجامد، جای تقدیر دارد، اما موانع بسیاری بر سر راه اجرایی شدن این اندیشه وجود دارد. کافیست نگاهی به معابر، میادین و اِلمانهای شهری در شهرهای بزرگ و کوچکمان در چند دهه اخیر بیندازیم تا همه چیز روشن شود.
آزمون و خطا در سازههای شهری بدون تخصص و رخداد محور ، کپیبرداریهای بدون مطالعه، عدم استفاده از ظرفیت دانشگاهی و نادیده گرفتن اندیشه جوانان، باعث شده نهتنها شهرهایمان، بلکه حتی روستاهایمان نیز از تبلیغات محیطی بیرویه و سازههای ناهمگون پر شود. گویی مدیریت شهری تنها به یک واژه میاندیشد: درآمدزایی.
استفاده از سنگ طبیعی در منظر شهری میتواند نقشی ارزشمند و تأثیرگذار در تحقق اندیشه طبیعتگرایانه ما ایفا کند. سنگ، فراتر از مقاومت، زیبایی و تنوع رنگی، همواره در طول تاریخ همراه و همزاد انسان بوده است. اما نحوه بهکارگیری آن در جهان امروز نیازمند تخصص و دانشی بهروز است. در جهانی که با سرعتی فراتر از درک ما پیش میرود و اندیشهمحور است، توقف در ایستگاهِ “بایدها و نبایدها” تنها ما را روزبهروز عقبتر خواهد انداخت.
هرگاه ذینفعان اقتصادی سنگ ، از تولیدکنندگان تا تجار ، خود را متولیان طراحی شهری و معماری ندانند، قطعاً استفاده از این ذخایر ارزشمند همچنان در چارچوب اندیشههای سنتی و صرفاً اقتصادی محدود خواهد ماند. این روندی است که برجام وار پیش خواهیم رفت و ما را روزبهروز از قافله پیشرفت عقبتر خواهد انداخت. سالهاست که واژهی «برجام» بیدلیل مانع پیشرفت مردم شده و بهانهای برای سودجویانِ تحریم است. واژهای که ناآگاهانه تعلل را توجیه میکند، حتی اگر معنای واقعیاش چیز دیگری باشد. در ذهن عامهی مردم، مانند تقدیر و قسمت میچرخد: «اگر برجام نبود…» و «اگر»های ناآگاهانه و بدونِ تحقیق.
نسل Z در فضایی متولد شد که آلودگیهای رفتاری و زیستمحیطی به اوج خود رسیده بود. به همین دلیل، دغدغه اصلی این نسل در معماری و شهرسازی، ایجاد تعادل و تعاملی پایدار بین زندگی شهری و طبیعت است. آنچه نسل پیشین با بیتدبیری برایشان به ارث گذاشته، امروز به افسوسهای مکرر تبدیل شده است.
طراحان جوان با تغییر فرمها و الهام از طبیعت پیرامون، نشان دادهاند که چقدر به این موضوع اهمیت میدهند. آنها ثابت کردهاند که با استفاده هوشمندانه از سنگ در سادهترین اشکال، قادر به خلق آثاری چشمنواز و فرحبخش هستند. کشورهای پیشرو با سپردن طراحی محلهها، میادین، خیابانها و فضاهای عمومی به دانشجویان معماری و شهرسازی، و تشکیل کارگروههای تخصصی، با سرعتی شگفتانگیز در حال ساماندهی شهرهای خود هستند.
از ویژگیهای بارز نسل Z، باور به کار گروهی و جامعهگرایی است. این نسل توانایی بینظیری در حل چالشها از طریق گفتوگو و تبادل نظر دارد. به باور من، معماری بایوفیلیک و اندیشههای دانشمحور جوانان، پلی است بین هستی و فضای زندگی انسان. این همراهی با طبیعت، آیندهای سرشار از آرامش را به سبد هنر و معماری معاصر هدیه خواهد داد.
به نظر میرسد معماری و شهرسازی معاصر در تقاطع مهمی قرار گرفته است. از یک سو، میراث غنی مصالح طبیعی مانند سنگ و ظرفیتهای بینظیر محیطی، و از سوی دیگر نیاز مبرم به تحولی اساسی در نگرش و روشهای اجرایی. تجربه جهانی نشان میدهد که تلفیق دانش تخصصی با خلاقیت نسل جوان میتواند راهگشا باشد، در حالی که ما همچنان در چرخهای از تصمیمگیریهای جزئینگرانه و کوتاهمدت گرفتاریم.
نسل جدید با درک عمیق از بحرانهای زیستمحیطی و اجتماعی، رویکردی کلنگرانه را پیش گرفته است. آنها ثابت کردهاند که میتوانند با استفاده هوشمندانه از مواهب طبیعت، فضاهایی زنده و انسانمحور خلق کنند. اما تحقق این چشمانداز نیازمند تغییر ساختاری است. از نظام آموزشی تا سیاستگذاریهای شهری، از شیوههای مدیریتی تا فرهنگ مشارکت جمعی.
آینده معماری و شهرسازی در گرو توانایی ما در ایجاد پیوندی ارگانیک بین سه عنصر اساسی است ، احترام به طبیعت، بهکارگیری دانش روز و باور به ظرفیتهای نسل جوان. تنها از این مسیر میتوان به شهری زنده، پایدار و شاداب دست یافت – شهری که نه محصول تصمیمات مقطعی، بلکه ثمره اندیشهای عمیق و آیندهنگر است. این گذار اگرچه دشوار مینماید، اما نه انتخابی، که ضرورتی اجتنابناپذیر برای بقای کیفیت زندگی شهری است.


